کد مطلب:34005 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

زیبایی شناسی جرج جرداق مسیحی











جرج جرداق مسیحی ادیب بلند پایه لبنانی نیز نهج البلاغه را معجزه ی قولی و اعجاز ادبی دانسته و با نگاهی زیباشناسانه جلوه های بلاغت و شگفتیهی حكمت آنرا در معرض دیده و دل قرار داده است.[1] او در فصلی از كتاب خود كه به شگفتیهای نهج البلاغه پرداخته است چنین می نویسد:

او پیشوایی بزرگ در ادب بود، همچنان كه در اثبات حقوق و تعلیم و راهبری نیز امامی بی مانند بود. و نشانه ی اعجاز ادبی امام كتاب نهج البلاغه است كه براساس بلاغت عرب برخاسته، چنانكه قرآن هم در استوایی برتر چنین بلاغتی را حائز گردیده است. سبك و اسلوب بلاغت عربی طی سیزده قرن بر همین بنیان برخاسته و از فروزش این روش رسای ممتاز فروگرفته و از بیان سحرانگیزش بهره یافته است.

[صفحه 281]

علی، بلاغت بیان عربی را از گذشته به روزگار خویش پیوند داد و زیباییهای سبك روشن پیش از اسلام را كه با سلامت فطرت صحرایی عرب همراه بود با روش پاك و مصفای ادب اسلامی كه متضمن پاكیزگی فطرت دینی و منطق استوار آسمانی است بدون هیچ گونه جدایی و گسستی هماهنگ ساخت و آن چنان بلاغت پیشینه ی عرب را با جذبه ی سخن پیامبر در آمیخت كه سخنش بدانجا رسید كه گفتند بیان او فروتر از كلام خالق و فراتر از سخن مخلوق است.

در این مورد جای هیچ گونه شگفتی نیست، زیرا برای علی همه ی وسایل این بلاغت برین و ممتاز آماده بود، بدان جهت كه او در محیطی پاك و سالم و صافی رشد یافت و با پیامبر كه حكمتی والاتر از همگان داشت زیست كرد و رسالت راستین پیامبر را در والاترین مدار گرمی و نیرو دریافت و استعداد توانا و خدادادی اش را بر این امتیازات بیفزود و همه ی امكانات برتری اجتماعی و فطری و خانوادگی برایش فراهم آمد. اما تیزبینی و ذكاوت سرشار او در همه ی عبارات نهج البلاغه تاثیر عمیق به جا گذاشت، ذكاوتی زنده، توانا، گسترده و ژرف كه هیچ گونه تعمقی را رها نكرد و آنچنان همه جانبه و نامتناهی بود كه هیچ جانبی را خالی نگذاشت و هیچ كم و بیشی در سخنش ناگفته نماند. او در عمیق ترین مسائل انسانی فرورفت و پیچیده ترین رموز را دریافت و در نهانگاه اسرار حیات نفوذ كرد و نتایچی راستین از كاربرد این همه ابزار دقیقدر نزدیكترین و دورترین چشم اندازهای معنوی به دست آورد.

از امتیازات اینتیزبینینادر و بی مانند علوی پیوستگی منطق استواری است كه در سخنش مشهود است، چنانكه پیوند اندیشه اش را در ابعاد گونه گون نشان می دهد و نتایجی متحد و طبیعی از پیوست حلقه های علت و معلول درك و بیان و ابراز می دارد،

نانكه افكارش از بحثی به دیگر بحث گرده خورده و انسجامی تام جای هرگونه انفاصلی را گرفته و هر یك به دیگری تكیه كرده است و این دلیل گسترش اندیشه و نظری اس كه الفاظ را چنان به استخدام كشیده كه تامل و ژرف اندیشی را به همراه می آورد و هر عبارت آن آفاق تازه را در ورای افقهای فكری می گشاید.

از چه چشم انداز گسترده ای در روشهای عمیق اندیشه می توان به كشف حقیقتی چون گفتار علی دست یافت آنجا كه گوید:

[صفحه 282]

«الناس اعداء ما جهلوا.»[2].

مردم با آنچه نمی دانند دشمنند.

«قیمهكل امری ما یحسنه.»[3].

انسان را آن بهاست كه در دیده اش زیباست.

«الفجور دار حصن ذلیل.»[4].

بدكاری قلعه ی پستی و خواری است.

یا كدام سخن كوتاه، این چنین اعجاز انگیز است كه گفت:

«تخففوا تلحقوا.»[5].

سبكبار باشید تا زودتر برسید.

و كدام عبارتهای بلند و ممتازی است كه همچون گفتار علی الفاظی را دربر گیرد كه با قالبی تنگ مفهومی گسترده یابد و همچون الهامی بر جان سخن فرود آید.

كدام تیزبین و ژرف اندیشی است كه بتواند روان حسود و خاصیت روحی او را بكاود و حقیقت حالش را باز نماید و درباره اش این چنین بگوید:

«ما رایت ظالما اشبه بمظلوم من الحاسد: نفس دائم و قلب هائم و حزن لازم. مغتاط علی من لا ذنب له الیه، بخیل بما لا یملكه.»[6].

من هیچ ستمگری را شبیه تر به مظلوم از مرد حسود نیافتم كه همیشه غمگین و اندوهگین باشد و بر كسی كه بدو گناهی نكرده است خشم آورد و به آنچه به دست نمی آورد بخیل باشد.

اندیشه های تازه همچنان در نهج البلاغه از نهاد فكرتهای والایش می زاید و انسان در برابر مجموعه ای بی پایانقرار می گیرد، ولی نه مطالبی كه روی هم انباشته باشد، بلكه سخنانی پیوند یافته و مرتب كه در مراتبی والا پیش می روند و در هرگام هماهنگ همند و هرگز جدایی و فرقی بین نوشته های علی و گفته های ارتجالی بلیغش نیست. پس چشمه همان چشمه است كه شب و روز می جوشد و فرق و اختلافی در جریان شب و روزش نیست. در خطبه های ارتجالی او معجزاتی از اندیشه های شكل یافته و خردی حكیمانه و منطقی استوار پدیدار است، چنانكه در برابر چنین گفتار مستحكم و منضبط

[صفحه 283]

دچار شگفتی بزرگی می شویم، خاصه وقتی كه بدانیم این سخنان بدون هیچ گونه آمادگی وا اندیشه ی قبلی ایراد شده و حتی چند دقیقه و لحظه هم برای بیان آنها از فرصتی برای تهیه استفاده نشده است. بلكه شور و جوشی بوده كه در ذهن امام پدید آمده و بر زبانش بدون هیچ رنج و كوششی جریان یافته است، همچون برقی كه می درخشد بی آنكه درخشیدنش را پیش آگهی باشد و مانند صاعقه ای ك بغرد و خود را برای بانگ و غرض آماده نسازد و یا تندی بادی كه می وزد و می شكند و می توفد تا مسیرش پایان یابد و سپس به مدارش باز گردد و هیچ چیز نمی تواند كه او را از وزیدن باز دارد.

از نمودارهای ذكاوت نیرومندی كه در نهج البلاغه به كار رفته مرزبندیهای مستحكمی است كه علی به كمك آن اندوه و اسف عمیق خود را كه در جانش آشوبی بزرگ برمی انگیخت مهار می كرد و نمی گذاشت كه امواج آن تاثرات و عواطف سخت او را به كام بكشد و بر حكومت عقل چیرگی یابد.

دیگر از امتیازات تیز بینی و درست اندیشی علی در نهج البلاغه به كار رفته است گونه گونی مساحث و سخنان اوست كه در هر كدام نهایت استحكام بیان را رعایت كرده و كم و كاستی در بحث روا نداشته است.

او با منطقی استوار و آگاهانه درباره ی دگرگونیهای دنیا و شئون مردم و سرشت افراد و گروهها سخن گفته و گاهی رعد و برق و افرینش آسمان و زمین را توصیف كرده و هم بهتفصیل درباره پدیده های زنده ی طبیعت ابراز نظر كرده و اسرار خلقت خفاش و مورچه و طاووس و ملخ را بیان داشته است و در عین حال برای مردم، فرمانهای اخلاقی و اجتماعی وضع كرده و همچنین از آفرینش و زیباییهای وجود سخن گفته است، چنانكه در ادبیات عرب هرگز چنین توعی در مباحث مختلف، آن چنان كه در نهج البلاغه به میان آمده سابقه نداشته است و زیباییهای شگفت انگیزی از اندیشه ی درست و منطق استوار كه با اسلوبی بی مانند در این بزرگ بیان شده از هر چهت نادر و بی همتاست، اما قدرت خیال و هنر ترسیم معانی هم در نهج البلاغه میدانی گسترده دارد و بالهای زیبای خود را در افق گفتاری استوار گشوده است و علی بهنیروی این امتیاز بزرگ كه خردمندان روزگار و اندیشمندان بزرگ از آن بی بهره بوده اند توانسته است معانیو مفاهیمی خاص پدید آورد و به زیباترین رنگ و روی آنها را به درخشش آورد و به هر كدام چهره ای تازه و رنگین بخشد، چنانكه پیچیده ترین مسائل عقلی و فلسفی كه

[صفحه 284]

دچار شگفتی بزرگی می شویم، خاصه وقتی كه بدانیم این سخنان بدون هیچ گونه آمادگی و اندیشه ی قبلی ایراد شده و حتی چند دقیقه و لحظه هم برای بیان آنها از فرصتی برای تهیه استفاده نشده است. بلكه شور و جوشی بوده كه در ذهن امام پدید آمده و بر زبانش بدون هیچ رنج و كوششی جریان یافته است، همچون برقی كه می درخشد بی آنكه درخشیدنش را پیش آگهی باشد و مانند صاعقه ای كه بغرد و خود را برای بانگ و غرش آماده نسازد و یا تندبادی كه می وزد و می شكند و می توفد تا مسیرش پایان یابد و سپس به مدارش بازگدد و هیچ چیز نمی تواند كه او را از وزیدن باز دارد.

از نمودارهای ذكاوت نیرومندی كه در نهج البلاغه به كار رفته مرزبندیهای مستحكمی است كه لی به كمك آن اندوه و اسف عمیق خود را كه در جانش آشوبی بزرگ برمی انگیخت مهار می كرد و نمی گذاشت كه امواج آن تاثرات و عواطف سخت او را به كام بكشد و بر حكومت عقل چیرگی یابد.

دیگر از امتیازات تیزبینی و درست اندیشی علی كه در نهج البلاغه به كار رفته است گونه گونی مباحث و سخنان اوست كه در هر كدام نهایت استحكام بیان را رعایت كرده و كم و كاستی در بحث روا نداشته است.

او با امنطقی استوار و آگاهانه درباره ی دگرگونیهای دنیا و شئون مردم و سرشت افراد و گروههای سخن گفته و گاهی رعد و برق و آفرینش آسمان و زمین را توصیف كرده است و هم به تفصیل درباره پدیده های زنده ی طبیعت ابراز نظر كرده و اسرار خلقت خلفاش و مورچه و طواووس و ملخ را بیان داشته است و در عین حال برای مردم، فرمانهای اخلاقی و اجتماعی وضع كرده و همچنین از آفرینش و زیباییهای وجود سخن گفته است، چنانكه در ادبیات عرب هرگز چنین توعی در مباحث مختلف، آن چنان كه در نهج البلاغه بهم یان آمده سابقه نداشته است و زیباییهای شگفت انگیزی از اندیشه ی درست و منق استوار كه با اسلوبی بی مانند در این كتاب بزرگ بیان شده از هر چهت نادر و بی همتاست، اما قدرت خیال و هنر ترسیم معانی هم در نهج البلاغه میدانی گسرده دارد و بالهای زیبای خود را در افق فتاری استوار گشوده است و علی به نیروی این امتیاز بزرگ كه خردمندان روزگار و اندیشمندان بزرگ از آن بی بهره بوده اند توانسته است معانی و مفاهیمی خاص پید آورد و به زیباترین رنگ و روی آنها را به درخشش آورد و به هر كدام چهره ای تازه و رنگین بخشد، چنانكه پیچیده ترین مسائل عقلی و فلسفی كه

[صفحه 285]

از اندیشه ی علی گذشته پر و بالهایی زیبا از آنها روییده و خشكی و جمودش را از دست داده و به حركت و حیات گراییده است. ولی قدرت تخیل علی كه نمودار بلوغ و نبوغ اندیشه ی اوست بر مبنای واقعیت پاگرفته و از پایگاهی واقعی و طبیعی برخاسته و تجلی كرده است و آن چنان به رنگهای زیبا زیور یافته كه حقیقت را بروشی نشان می دهد و جویای واقعیت را به مقصدش می رساند.

علی با نگرش نادر و دریافت گسترده و جوشانش از دیگران امتیاز یافته و چون دوران گذاری زندگانی اش به حوادثی برخورده كه مكر فریبكاران و كینه ی ستیزه جویان را برانگیخته و یا وفای پاكمردان و فداكاری مخلصان را جذب كرده است، از این رهنگذر تخیل نوپردازش نیرو گرفته و تجربتهای خود را به خدمت گرفته و تابلوهای زیبا و زنده ای از رسم و خط واقعیتها به نقش كشیده است و بر ریشه ی همان واقعیتها است كه علی شاخه هایی پر برگ و بار از شناخت و بیداری و سازندگی به بار آورده است.

در همین جاست كه می توان عناصر نیرومند خیال را در نهج البلاغه با ترسیمی مشهود و رنگین به نظر آورد و شدت واقعیت و پنه ی روشن و خطوط نمایان حقایق را به آشكارایی ملاحظه كرد. زیبایی تخیل علی را می توان در سخنانی ه با نهایت اسف پس از جنگ جمل به مردم بصره گفت بخوبی احساس كرد، آنجا كه فرمود:

«لتغرقن بلتكم حتی كانی انظر الی مسجدها كجوجو طیر فی لجه بحر.»[7].

شهر شما در امواجی بی امام غرق خواهد شد، چنانكه گویی هم اكنون می بینم كه مسجد آن مانند سینه ی مرغی بر تلاطم دریا قرار گرفته است.

و یا مثل این تشبیه سحرانگیز كه گفت:

«فتن كقطع اللیل المظلم.»[8].

فتنه هایی همچون پاره های شب تاریك.

یان این تصویر و ترسیم زنده و متحرك كه فرمود:

«و انما انا قطب الرحی، تدور علی و انا بمكانی.»[9].

من (همچون) قطب آسیایم كه سنگ آن بر گرد من می چرخد و من همچنان استوار برجای ایستاده ام.

[صفحه 286]

یا این تابلوی شكوهمندی كه از خانه های مردم بصره ترسیم می كند و می گوید:

«ویل لسكككم العامره و الدور المزخرفه التی لها اجنحه كاجنحه النسور و خراطیم كخراطیم الفیله.»[10].

وای بر خیابانهای آبادان و خانه های زراندود و پر تجمل شما كه كنگره هایش همچون بالهای عقاب گسترده و ناودانهایش به مانند خرطوم فیل دراز و طولانی است.

از مزایای تخیل قوی در ادبیات نیروی تمثیل است و این امتیاز در ادب امام از فروغ حیات پرتو می گیرد كه نمونه اش نشان دادن حالت كسی است كه همنشین زمامداری قدرتمند است و همگان ارزومند رسیدن به پایگاه والای اویند، ولی او به موقعیت خطرناكش آگاه است و می داند كه هرگاه امكان دارد كه مورد خشم قرار گیرد و بناگهان زندگانی اش پایان یابد. اكنون به سخن علی در این باره توجه كنیم كه چگونه موقعیت او را ترسیم می كند آنجا كه می گوید:

«صاحب السلطان كراكب الاسد، یغبط بموقعه و هو اعلم بموضعه.»[11].

همنشینی زمامدار همچون كسی است كه بر شیر سوار باشد، همگان به پایگاه او رشك می برند، ولی خود می داند كه در چه جای خطرناكی نشسته است.

در مثال دیگر وضع و حال كسی را ترسیم می كند كه به سوی دشمنی زیانبخش پیش می رود و می كوشد تا خود را به او برساند. در این باره امام می فرماید:

«انما انت كالطاعن نفسه لیقتل ردفه.»[12].

تو همچون كسی هستی كه خویشتن را سرزنش می كند كه چرا كسی را كه در ردیف او بر مركبش سوار بوده كشته است.

و دیگر این مثال زیبا كه درباره ی دوستی با دروغگویان بیان شده و گفته است:

«ایاك و مصادقه الكذاب فانه كالسراب یقرب علیك البعید و یبعد علیك القریب.»[13].

از دوستی با دروغگو بپرهیز كه او به مانند سراب است و دور را نزدیك و نزدیك را دور می نمایاند.

[صفحه 287]

از دیگر سوی اعجاز هنرمدی در فن ادب آن است كه هنرمند بتواند صحنه های ترسناك طبیعی را به كمك هنر خویش بخوبی جلوه دهد و اینك می بینیم كه پسر ابی طالب در این مورد هنرمندی را به كمال رسانیده و چهره ی هولناك مرگ را با قلمی زیبا نقاشی كرده و سخنی در این باره بیان داشته كه از عاطفه ای عمیق برخاسته و از تخیلی خرم الهام گرفته است، ترسیمی كه نمایانگر هنری بسر بزرگ است و هیچ كس نتواند به پایه و مایه ی این فن برسد، هنرمندان بزرگ و نابغه ی اروپا هم از تصویر چهره ی هولناك مرگ با رنگ آمیزی زیبای نغمه و شعر ناتوانند.

امام پس از آنكه مرگ را به زندگان یادآوری می كند و رو آنان را به چنین سرنوشتی پیوند می دهد، با بیدارگری شگفت آنگیزی نزدیك مرگ را به انسانها آگهی می دهد و از گودال وحشتزای گور و تنهایی بی امان قبر رنگی سیاه و آهنی اندوهبار به وجود می آورد، آنجا كه می گوید:

«فكان كل امری منكم قد بلغ من الارض منزل وحدته... فیاله م بیت وحده و منزل وحشته و مفرد غربه.»[14].

گویا هم اكنون هر كدام شما به فرودگاه خود در زمین رسیده است... و وای بر او از خانه ی تنهایی و فرودگاه ترس و وحشت و جایگاه دوری و غربت.

آنگاه امام مردم را به حقیقت سرنوشتی كه به سوی او می شتابند و اتز آن نا آگاهند آهگی می دهد و عبارتهایی بریده و جدا و پشت سرهم بر ایشان می سراید كه گیا صدای طبلهایی است كه به آهنگ خود آنها را می ترساند و چنین فرماید:

«ما اسرع الساعات فی الیوم و اسرع الایام فی الشهر و اسرع الشهور فی السنه و اسرع السنین فی العمر.»[15].

چه با شتاب ساعتها در روزها می گذرد و روزها در ماهها با سرعت پیش می رود و ماهها در سالها شتابان گذر می كند و سالها در روزگار عمر پرشتاب می گذرد.

پس از آن ترسیمی زیبا كه خرد را برمی انگیزد و عاطفه را شعله ور می سازد در ذهن مردم رها می كند و حقیقتی خیال انگیز را تجسم می بخشد و حركاتی پیاپی در بیانش

[صفحه 288]

پدید می آورد كه از چشمان اشكبار و آهنگهای ناله گر و پیكرهای خاك شده سخن می راند و چنین می گوید:

«و انما الایام بینكم و بینهم بواك و نوائح علیكم.»[16].

همان روزگار بین شما و آنان گریان است و برای شما نوحه گری می كند.

آنگاه عاطفت خیال انگیزیش، عنان رها كرده و زنده ترین تابلوهای جاوید را بهصورت لوحه ای از شعر زنده شكل می بخشد و می فرماید:

«و لكنهم سقوا كاسا بدلتهم بالنطق خرسا و بالسمع صمما و بالحركات سكونا. فكانهم فی ارتجال الصفه صرعی سبات. جیران لا یتانسون و احباء لا یتزاورون. بلیت بینهم عری التعارف و انقطعت و نقطعت منهم اسباب الاخاء. فكلهم وحید و هم جمیع. و بجانب الهجر و هم اخلاء. لا یتعارفون للیل صباحا و لا لنهار مساء. ای الجدیدین ظعنوا فیه كان علیهم سرمدا.»[17] اما آنان از جامی نوشیدند كه از گویایی به گنگی و از شنوایی به كری و از جنبش به ایستایی افتادند و ناگهان به خوابی گران فرورفتند. همسایگانی كه همدم یكدیگر نیستند و دوستانی كه به دیدار هم نمی روند. جامه ی شناختشان پوسید و رشته ی برادرش شان از هم گسیخت. همگی تنهایند با آنكه فراهنمند و دوستانی كه از یكدیگر دور افتاده اند. برای شب سحرگاهی و برای روز شامگاهی نمی شناسن. در شب و روز كوچیدند و به روزگاری ابدی پیوستند.

سپس این سخن ترسناك را به زبان می آورد و می گوید:

«یا یعرفون من اتاهم و لا یحفلون من بكاهم و لا یجیبون من دعاهم.»[18].

كسی را كه به دیدارشان می رود نمی شناسند و با نوحه گران خویش همنشین نیستند و توان پاسگویی به كسی ندارند.

آیا این نوپردازی بدیع در تصویر هراس مرگ و هول گور و وضع خفتگان در قبور، تكان دهنده نیست كه می گوید: «جیران لا یتانسون و احباء لا یتزاورون» (همسایگانی كه همدم هم نیستند و دوستانی كه به دیدار یكدیگر نمی روند) و كدامین هنرمند می تواند

[صفحه 289]

چهره ی ترسناك ابدی مرگ را همچون علی ترسیم كند و بگوید: «ای الجدید م ظعنوا فیه كان علیهم سرمدا» (در كدامین شب و روز كوچیدند كه بر ایشان همیشگی باشد) و همانند چنین تصویرهایی زیبا در نهج البلاغه فراوان است.

این تیزبینی بی نظیر و این بیان خیال انگیز و پرتكان در ادب امام پیوندی طبیعی دارند كه عاطفه ی پرچوش و فریاد آنها را به فروغ گرم حیات می كشاند و خونی گرم و پرفوران در رگهای اندیشه می دواند و شعور و احساس به میزان نیروی خرد به سخن می آید و عاطفه ای گرم از مهار عقل رها می شود و هم عنان خرد می گردد.

چون دشوار است كه انسان در میدان ادب و دیگر هنرهای والابدون همپایی فعال عاطفه از آثار اندیشه و خیال، تاثر پذیرد و ابعاد انسان بدون تركیب فكر و عاطفه ارضا نمی گردد و ما چنین تاثیر مركبی را به صورتی تام و كامل در نهج البلاغه می یابیم و به هنگام سیر در نهج البلاغه با امواجی خروشان از عواطفی جوشان برخورد می كنیم.

آیا مهربانی و عاطفت در جانما گسترش نمی یابد هنگامی كه از علی بشنویم كه می گوید:

«لو احبنی جبل لتهافت.»[19].

اگر كوهی مرا دوست بدارد از هم پاشیده می شود.

«فقد الاحبه غربه.»[20].

از دست دادن دوستان تنهایی می آورد.

و در این شكایت كه به درگاه خدا می آورد و عرضه می دارد:

«اللهم انی استعدیك علی قریش، فانهم قد قطعوا رحمی و اكفووا انائی... و قالوا: الا ان فی الحق ان تاخذه و فی الحق ان تمنعه فاصبر مغموا او مت متاسفا. فنظرت فاذا لیس لی رافدا و لا ذاب و لا مساعد الا اهل بیتی.»[21].

بار خدایا از تو در برابر قریش یاری می جویم كه آنها پیوند خویشاوندی را بریدند و جام را لبریز كردند... و گفتند حق تو آن بود كه می گرفتی و اكنون كه از تو باز داشته اند باید تسلیم شوی، پس با اندوه شكیبایی كن و یا از غصه بمیر. در آن هنگام نظر كردم و جز خاندانم یاور و نگهبان و همراهی نیفتم.

[صفحه 290]

و به این كلام بلند باید توجه كرد كه به وقت دفن همسر والایش فاطمه خطاب به پیامبر گفت:

«السلام علیك یا رسول الله عنی و عن ابنتك النازله فی جوارك و السریعه اللحاق بك. قل یا رسول الله عن صفیتك صبری و رق عنها تجلدی. الا ان لی فی التاسی بعظیم فرقتك و فادح مصیبتك موضع تعز... اما حزنی فسرمد و اما لیلی فمسهد الی ان یختار الله لی دارك التی انت بها مقیم.»[22].

درود بر تو ای پیامبر خدا از سوی من و دخترت كه اینك در جوارت فرود آمد و از هركس زودتر به تو پیوست. ای پیامبر خدا، از مرگ دختر برگزیده ات شكیبایی ام به پایان رسید و توانایی ام اندك شد، ولی پس از مصیبت بزرگ مرگ تو و دوری از دیدارت در برابر این مصیبت نیز شكیبایم... ولی اندوهم همیشگی است و شبهایم به بیداری می گذرد تا اینكه خداوند مرا در جوار تو در آن سرای جای دهد.

اكنون از زبان «نوف بكالی» بشنویم كه درباره ی یكی از خطبه های امام چنین گفت: امیرالمومنین علی السلام بر روی سنگی كه خواهرزاده اش «جعده بن هبیره مخرومی» نهاد. ایستاد ردایی پشمین بر تن داشت و شمشیرش را با بندی از لیف خرما به میان بسته بود و نعلینش نیز از لیف خرما بود و آنگاه چنین گفت:

«الا، انه قد ادبر من الدنیا ما كان مقبلا و اقبل منها ما كان مدبرا و ازمع الترحال عباد الله الاخیار و باعوا قیلا من الدنیا لا یبقی بكثیر من الاخره لا ینفی. ما ضر اخواننا الذین سكفت دماوهم و هم بصفین الا یكونوا الیوم احیاء؟ یسیغون الغصص و یشربون الرنق. قد و الله لقوا الله فوفاهم اجورهم و احلهم دار الامن بعد خوفهم. این اخوانی الذین ركبوا الطریق و مضوا علی الحق؟ این عمار؟ و ابن التیهان؟ و ای ذوالشهادتین؟ و این نظراوهم من اخوانهم الذین تعاقدوا علی المنیه؟»[23].

آگاه باشید، پیروزیهایی كه در دنیا فراپیش داشتید به شما پشت كرد و

[صفحه 291]

گذشته های سیاه دوران جاهلی را به شما روی آورد و بندگان نیكوكار خدای آماده كوچ به سرای دیگر شدند. آنان كالای اندك و ناپایدار دنیا را به نعیم فراوان و پایدار آخرت فروختند. برادران ما كه خونشان در میدان نبرد صفین ریخته شد، هرگز زیان نكردند كه امروز زنده نیستند و غصه ای گلوگیر ندارند و جام اندوه را نمی نوشند. به خدا سوگند كه آنان خدا را دیدار كردند و خدای به آنان پاداشی بزرگ بخشید و پس از ترس و وحشت به جایگاه امن و آسایش جایشان داد. كجایند برادرانم، آنان كه بر توسن شهادت نشستند و به پایگاه حق رسیدند؟ كجاست عمار؟ و كجاست پسر تیهان؟ و كجاست ذوالشهادتین؟ و كجایند همانندان كه به پیمان خویش وفا كردند؟

(نوف بكالی گفت: آنگاه علی دست به محاسن شریفش كشید و مدتی دراز گریست.

«ضرار بن ضمره ضبایی» می گوید من امام را می دیدم كه در سكوت و تاریكی شب محاسنش را به دست گرفته بود و به خود می پیچید و اندوهناك می گریست و می گفت:

«یا دنیا، یا دنیا، الیك عنی! ابی تعرضت؟ ام الی تشوقت؟ لا حان حینك، هیهات! غری غیری،لا حاجته لی فیك. قد طلقتك ثلاثا لا رجعه فیها! فعیشك قصیر و خطرك یسیر و املك حقیر! آهمن قله الزاد و طول الطریق و بعد السفر و عظیم المورد.»[24].

ای دنیا، ای دنیا، آیا آهنگ مرا كرده ای و به من رو آورده ای و به من اشتیاق داری؟ هنگام، هنگام تو نیست، دور است دور، دیگری را فریب ده، مرا به تو نیازی نیست. من تو را سه بار رها كرده ام و دیگر بازگشتی در آن نیست. زندگانی تو كوتاه است وجاهت ناچیز و آرزویت كوچك. آه از توشه ی اندك و درازی راه و دوری سفر و مقصد بزرگ و خطرناك.

این دریافت و عاطفت داغی كه امام در روزگار حیاتش شناخت مرا لازم می دارد كه به نهج البلاغه روی آورم و در مسیرش پویا شوم، چه در آن سوی كه برداشتی از بار خشم و اندوه دارد و چه در سویی كه مهربانی و خشنودی را برمی انگیزد. حتی آنگاه كه

[صفحه 292]

خواری و پستی بارانش را در حمایت از حكومت حق در برابر یاری دیگران با اسلحه جان از تباهی باطل مشاهده كرد و دلش به درد آمد و زبانش به شكایت افتاد و به سزنش و توبیخ پرداخت و با سختی و فریاد بانگ زد و همچون رعد در شب تیره غرید، كافی است كه خطبه ی جهادش را بخوانی كه چنین آغاز سخن كرد:

«ایها الناس المجتمعه ابدانهم، الختلفه اهواوهم. كلامكم یوهی الصم الصلاب..»[25].

ای مردمی كه پیكرهایتان به هم نزدیك و اندیشه و آرزوهایتان از یكدیگر دور است و سخنان فریب آمیزتان سنگهای سخت را نرم می كند.

آنگاه در می یابی كه كدامین حساسیت دردناك و پرانگیزه ای، همچون عاطفه شعله ور علی است كه نبض حیات و اضطراب روحی را به هیجان آورد.

برماست كه نمونه های والای آثار امام را در بیان عاطفت و مهرورزی و احساس پاك و گرمش از خلال گفتار و عمل و نوشته هایش دریابیم و آنها را مقیاسهایی بنیانی در مسیر دریافت و احساس خود قرار دهیم. در این صورت باید كتاب نهج البلاغه را بگشاییم رنگهایی روشن و زیبا از عواطف پسر ابی طالب را به جشم آوریم، عاطفه ای نیرومند و جهنده و عمیق و جاویدان.[26] این موارد گوشه هایی از زیباییها و شگفتیهای نهج البلاغه است كه نهج البلاغه بتمامه چنین است و جلوه های بلاغت و چشمه های حكمت آن بی بدیل است.


صفحه 281، 282، 283، 284، 285، 286، 287، 288، 289، 290، 291، 292.








    1. ن. ك: جرداق، روائع نهج البلاغه، الطبعه الثانیه، مركز الغدیر للدراسات اسلامیه، 1417 ق. صص 16 -9.
    2. نهج البلاغه، حكمت 172 و 438.
    3. همان، حكمت 81.
    4. همان، خطبه ی 157.
    5. همان، خطبه ی 21 و 167، عبارتی كه «جرج جرداق» آورده بدین صورت است: «من تخفف لحق» (سبكباران به آرمان می رسند) كه در نهج البلاغه و دیگر منابع روایی از علی (ع) چنینوارد نشده است، از این رو بههمان عبارت نهج البلاغه كه این جمله مفهوم آن است تغییر داده شد.
    6. محمد بن علی بن عثمان الكراجكی، كنز الفوائد، تحقیق عبدالله نعمه، دارالاضواء بیروت، 1405 ق. ج 1، ص 136.
    7. نهج البلاغه، كلام، 13.
    8. همان، خطبه ی 102.
    9. همان، كلام 119.
    10. همان، كلام 128.
    11. همان، حكمت 263.
    12. همان، حكمت 296.
    13. همان، حكمت 38.
    14. همان، خطبه ی 157.
    15. همان، خطبه ی 188.
    16. همان، خطبه ی 221.
    17. همان.
    18. همان، خطبه ی 230.
    19. همان، حكمت 111.
    20. همان، حكمت 65.
    21. همان، كلام 217.
    22. همان، كلام 202.
    23. همان، خطبه ی 182.
    24. همان، حكمت 77.
    25. همان، خطبه ی 29.
    26. جرج جرداق، شگفتیهای نهج البلاغه، ترجمه و نگارش فخرالدین حجازی، انتشارات بعثت، صص 155-142.